فرد صابری- دنیایی که چهار دههی پیش توسط دکترین شرکتهای چندملیتی بزرگ دنیا به کمک دموکراتهای چپ آمریکا- اروپایی با رهبری جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا فرمان سیاست را به دست گرفت در واقع از همان نقطه، دنیا به پرگار «اقتصاد گلوبالی» چین سپرده شد و طی آن با انقلاب اسلامی، به فروپاشاندن چندین کشور دوست و طرفدار سیاستهای غرب آغاز گردید. این دنیا اینک با کرونا به بنبست رسیده است.
اکثر کشورهایی که مشتری پر و پا قرص این سیاست ناصادقانهی انسانی و غلط بودند همگی امروز در اضطراب و ناامیدی بسر برده و رفته رفته به این اشتباه فاحش خود پی میبرند.
در همین راستا کشورهای اروپایی با بنا نهادن اتحادیه و تشویق کشورهای دیگر به عضویت در آن هم به خاطر مناسبات اقتصادی، فرهنگ کشورهای مختلفِ اروپایی عضو این اتحادیه را کمرنگ کرد و به فرهنگ چندین و چند سالهی خود پشت کرده و بیاعتنا شدند.
روی آوردن به اقتصاد کوتاهمدت با سود بالا، سیاستمداران تراز اول این اتحادیه اعضای خود را به سمت اقتصاد گلوبالیستی چینی سوق دادند تا آنجا که فرهنگهای ناهمگون را در رقابت فلاکت و رذالت در چند سال به ساختار متناقض همگون مبدل ساختند.
با ذکر یک مثال میتوان این موضوع را به وضوح دید که ورود شیخ حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور اسلامی در ایران با پشتیبانی چینیها وارد ایتالیا شد و دولت وقت ایتالیا مجسمههای فرهنگی خود را به عنوان نماد و نشانی از فرهنگ ایتالیا با کارتون پوشاند تا مبادا از اعتباری که چین به رژیم اسلامی داده بیبهره بماند و از رقیب خود -سوئد- که با چادر اسلامی به دستبوس ملایان به تهران رفتند عقب بمانند.
در همین راستا آنچه باعث انفعال و سردرگمی اتحادیه شده، نادیده گرفتن ارزشهایی است که در سایهی دموکراسی به وجود آمده و قطعا این نادیده گرفتن خلاف میل مردم کشورهای عضو آن است. چپ اروپایی با محوریت بروکسل بدون در نظر گرفتن اینکه جمهوری اسلامی یک رژیم ضدانسانی و تروریستپرور در دنیاست، فقط و فقط به منافع اقتصادی کوتاهمدت اندیشیده و برای نشان دادن قدرت خود در پناه اقتصاد چینی بدکیفیت، با ایالات متحده آمریکا به رقابت پرداخته که امروز میتوان شاهد تبعات منفی آن در جریان همین شیوع ویروس کرونا بود.
حال این پرسش پیش میآید: آیا سیاست خارجی و اقتصادی اتحادیه اروپا در راه افول است؟ بعد از اشتباهات مکرر این اتحادیه که آنها را در سایهی اقتصاد گلوبالچینیسم، بدون در نظر گرفتن اختلافهای فرهنگی جمع کرد؛ اکنون با ورود نمایندههای ملی- لیبرال و ارزشمدار از کشورهای مختلف اروپا از یکسو و همچنین دولت جدید آمریکا با همین سیاست از سوی دیگر، تضادهای درون اتحادیه اروپا بیشتر نمایان شده است.
درواقع افکاری که قصد داشت با اقتصاد گلوبال- چینی از بالا به پایین این کشورها را کنار یکدیگر نگاه دارد و تصمیمات به مرکزیت بروکسل دیکته شود، ترک خورده و امروزه با مخمصهای روبروست و در آن اتفاق نظری که فکر شده بود وجود ندارد و حتی دیده شد تعدادی از نمایندگان کشورهای اروپا، پرچم این اتحادیه را از کادر خود بیرون گذاشتند.
با همهگیر شدن ویروس کرونا در اروپا، در عمل هیچ دولتی از اتحادیه اروپا حاضر نیست مسئولیت نابسامانیهای پس از آن را به عهده بگیرد. فرانسه به عنوان دومین شریک بزرگ اتحادیه اروپا، که خود در مخمصهی نسبتا بالای اقتصادی و سیاسی قرار دارد، ایتالیا را سرزنش کرده تا به اصول این اتحادیه پایبند باشد و ایتالیا نیز که با مشکلات عدیدهی اقتصادی روبروست، بیان داشته اگر قرار است اتحادیه اروپا کمکی به ایتالیا نرساند، دلیلی برای ماندن در اتحادیه اروپا وجود ندارد.
از طرف دیگر بعداز بستن مرزهای کشورهای اروپایی بر روی هم در هفتههای گذشته، جدال لفظی پلیس مرزی در مرز فرانسه و آلمان با شهروندان این دو کشور که در کشورهای یکدیگر به کار مشغول هستند نشان از آن دارد که سیاستهای اتحادیه اروپا شکست خورده و حتی ممکن است به یک درگیری ناخواسته- که شهروندان این کشورها هیچ دخالتی در آن نداشتهاند- نزدیک شوند.
بانک مرکزیِ اتحادیهی اروپا (ECB) که اعلام کرده به دلیل عدم توان در بازپرداخت، حاضر به پرداخت وام به بعضی از کشورهای اروپایی نیست و از سوی دیگر با پیشنهاد به بعضی کشورهای عضو اتحادیه اروپا که توان باز پرداخت را دارند، با همدیگر این مسئولیت را متقبل شوند و به صورت جمعی، کمک مالی به کشورهایی که از لحاظ اقتصادی وضعیت درستی ندارند پرداخت نمایند.
در حقیقت پیشنهاد بانک مرکزی اتحادیه اروپا یعنی شهروندان کشورهای مختلف اتحادیهی اروپا که اقتصاد بهتری دارند از طریق پرداخت مالیاتهای بالاتر و یا پایین آوردن استانداردهای زندگی و اجتماعی که سالها برای آن زحمت کشیده شده نزول دهند تا بتوانند مشکلات اقتصادی کشورهای دیگر اتحادیه اروپا که در مخمصهی بحران اقتصادی هستند حل کنند و این امر خود نشان از یک اعتراض عمومی در کشورهای مختلف اروپایی را با خود همراه خواهد داشت.
امروز که آمریکا با یک جدال بزرگ با چین روبروست و معتقدست که چین اطلاعات ویروس کشنده را دیر به گوش جهانیان رسانده و علاوه بر گرفتن جان صدها هزار تن، اختلال اقتصادی در آمریکا و جهان به وجود آورده، باید غرامت بزرگی در مقابل این فاجعه بپردازد؛ چنانچه زمزمهی انتقال خطوط تولید شرکت اپل از چین به هند شنیده میشود.
در این روند اما هنوز کشورهای اروپایی تصمیم جدی در این مورد نگرفته و اکثر سیاستمداران کشورهای اروپایی در یک سردرگمی بزرگی بسر میبرند و سیاستمداران بعضی از کشورها قادر به تصمیم مستقل نیستند؛ ولی آنچه در کشورهای مختلف اروپا به گوش میرسد و افکار عمومی باید انتظار آن را داشته باشند، ورشکستگیهای زیاد، بیکاری تا حد ۱۵-۲۰ درصد، بلعیده شدن سهام شرکتهای بزرگ- مانند ایرلاین نروژ– توسط چین و افسردگی فراگیر اقتصادی و اجتماعی به میزان بالاست که از تبعات تفکرات چینی سیاستمداران چپ اروپا میباشد.
این طبیعی است تا زمانی که عدم شفافیت، دورویی و دروغ در سیاست حکمفرما باشد، با دروغِ دیگر در مرتفع نمودن آن سعی میشود؛ اینجاست که حقیقت و دمکراسی زیر سؤال میرود؛ امری که این روزها در رسانههای دولتی کشورهای اروپایی به وضوح دیده میشود.
به هر روی پای اتحادیه اروپا میلنگد و موجودیتاش به بنبست رسیده است. امروز اتحادیه اروپا در کنار مماشاتِ مصلحتی با چین، همین رفتار دوگانه را با جمهوری اسلامی دارد؛ به پندار اینکه دوباره در سایهی سیاست شکست خوردهی سود کوتاهمدت، امنیت، آرامش و حقوق مردمی مانند ایران را نادیده بگیرد اما، میسر نیست و فصل سیاستهای ارزشی و شفاف به سر رسیده و قطعا در چارچوب ارزشهای دموکراسی باید پاسخگو باشد.
در نهایت اینکه ویروس کرونا با تمام مکافات و خساراتش، از سیاستهای ارزشمدار رونمایی کرد و نشان داد که ملیگرایی لیبرال پادزهر فسادهای گسترش یافته ناشی از بازار گلوبالچینیسم بوده و مهمتر از این، آغاز پایان واپسگرایی ضدآمریکایی و ضداسرائیلی میباشد که به مدت چهل و یک سال با انقلاب اسلامی از تهران تا قلب اروپا و آمریکا، دنیا را به عفونت خود آلوده و به کام مرگ فرستاده است.